علاقه مندی به کار چطور ایجاد میشه؟ این قسمت از آموزش پانتی تو پنتازوم اختصاص به علاقه به کار داره… پانتی نشست رو به روم و گفت حالا نیلوفی جون تکلیف اونایی که میخوان کار کنن باالاخره یعنی چجوری میشه مثلا؟
گفتم بذار از قبلش یه چیز مهمی رو بهت بگم.
_گفت بفرما بفرما.
_گفتم ما آدما تا اونجایی که میتونیم بفهمیم هزاران سال هست که روی زمین زندگی میکنیم و همیشه زمانی راضی و خوشحال بودیم که به علاقه مندی هامون تو زندگی رسیدیم.
تو کسب و کار هم همینطوریه. اونایی که به یه کاری علاقه مند هستن و واردش میشن، سال های بهتری رو سپری می کنن تا بقیه آدم ها. همیشه 3 عامل زمان، مکان و امکانات تو علاقه مندی کسب و کار نقش مهم داره.
پانتی گفت یعنی چجوری مثلا؟
گفتم سادس. یه آدم 50 ساله رو تصور کن که میخواد قهرمان جهان بشه. تو یه رشته ورزشی. آیا زمان درستی رو انتخاب کرده؟
_پانتی گفت نه نیلوفی جون.
یه آدمی که تو یه شهر بزرگ مثل تهران به دنیا اومده میخواد کشاورز موفقی بشه. آیا تا از تهران پاشو یه جای مناسب برای کشاورزی نذاره موفق میشه؟
_گفت نه نیلوفی جون. نمیشه که مثلا.
گفتم یه نفر دیگه. ای که دوست داره با داشتن 10 میلیون تومن یه کارخونه داشته باشه که ارزشش هزار میلیارد تومن باشه. میشه؟
_گفت معلومه که نمیشه نیلوفی جون.
گفتم خب. پس این 3 عامل خیلی مهم هستن.واقعیت اینه که پانتی آدما خیلی زود تو زندگی شون به این نتیجه برسن که میخوان تبدیل به چی بشن؟
البته کسب و کار بخش مهمی از اون رو تشکیل میده.
چون انسان بیشتر عمر خودش رو پس از دوران نوجونی باید کار کنه. پانتی گفت نیلوفی جون یعنی اون آدمی که 10 میلیون پول داره هیچ وقت نمیتونه کارخونه هزار میلیاردی داشته باشه؟
یا اون آقاهه که کشاورزی دوست داره، نمیتونه هیچ وقت مثلا کشاورز بشه؟
یا اونی که 50 سالشه چی میشه آخر کارش؟
گفتم نکته مهم اینه که در کسب و کار چجوری میشه اینجوری شد؟
که صاحب ثروت یا شهرت شد؟
این موضوع پانتی از یه سلسله مراتب درست حتما به وجود میاد. ولی همینجوری به قول تو “الکی مثلا” محاله که اتفاق بیوفته.
موضوع از شروع یه پروژه شروع میشه تا به انتها.
پانتی گفت شروعش کجاست نیلوفی جون؟
گفتم شروعش لحظه ابتدایی یه فکر عمیق و درست ودرمونه که در سن جوونی شروع میشه.
تا پاسخ اولین و مهم ترین پرسش این پروژه در بیاد.
پانتی گفت نیلوفی جون سواله چیه؟
گفتم سوال اینه: من میخوام در زندگی تبدیل به چی بشم؟
گفت نیلوفی جون کسب و کار چی میشه اونوقت مثلا؟
گفتم پانتی کسب و کار یکی از زیرمجموعه های یه زندگیه دیگه.
چند تا زیرمجموعه داره که جمعشون میشه عمر. عمر چیزی نیست جز دوره ای که با تولد شروع میشه و با مرگ هم تموم میشه. ما بین این دو زمانی سپری میشه که ما بهش میگیم زندگی.
گفت آهااان. فهمیدم نیلوفی جون.
آخر پروژه نیلوفی جون چی میشه؟
گفتم در نهایت اون چیزی که بهش تبدیل میشیم یک موجود موفق یا ناموفقه.
بعضی وقتا هم ترکیبی از این دوتا میشه ولی قطعا اگه میزان عدم موفقیت ما بیشتر باشه ، چیزی ازمون نمونده جز یه آدم بی اعصاب و خسته و سرخورده.
برای اینکه اینجوری نشه باید سعی و تلاش کرد. خب پانتی همه اینا رو که بهت گفتم، در کسب و کار هم بسیار به چشم میاد.
اما برگردیم به بحث اصلی مون که برای شروع کار باید چیکار کنن؟
_گفت باید چیکار کنن نیلوفی جون؟
_گفتم مرحله اول همون بود که گفتم. دنبال علاقه مندی رفتن با در نظر گرفتن 3 عامل زمان، مکان و امکانات. و اگر بخوام خیلی خوشبینانه برخورد کنم باید بگم حداقل سراغ کاری برن که به علاقه مندی شون نزدیک باشه.
_گفت خب.
_گفتم عامل های دیگه ای هم هست که حتما توی کتاب ها زیاد خوندیشون.
مثل سعی و تلاش. دقت فراگیری. صبر و حوصله و مواردی از این دست.
_گفت آهااان نیلوفی جون. گفتم خب من دیگه اونا رو برات نمیگم. فرض رو بر این میذاریم که کسی همه این موارد رو تو خودش ایجاد کرده و دنبال کار میره.
_گفت آهاان. باشه فهمیدم منظورتو.
_گفتم یه چایی بخوریم تا برات بگم.
_گفت باشه. من برم چایی بریزم تو هم یه کوچولو خستگی در کن تا بیاممم.
_گفتم مرسی دختر جان. رفت که چایی بیاره.