پانتی مدل تبلیغاتی می شود!مگه داریم؟مگه میشه! پانتی اومده میگه نیلووفی دوربین کوو؟
گفتم تو کمد اتاق منه. رفت دوربین رو آورد . یه بنر گرفته دستش گفت نیلووفی جون از من عکس بگیر.
خندیدم و گفتم این چیه پانتی؟!
گفت نیلوفی جوون یه مطلب خوندم راجع به تبلیغات. اون تو نوشته بود که بعضی ها تبلیغات خودشون رو به وسیله ی آدمای معروف انجام میدن.
گفتم خب!
گفت خب. خب. نوشته شده بود مثلا اونایی که این محصولات یا خدمات رو دریافت می کنن، ممکنه دستمزدهای میلیونی دلاری بگیرن!
گفتم خب درسته!
گفت خب نیلوفی جون منم دارم دقیقا منم دارم اینکارو برای تو و شرکت پنتازوم انجام میدمم.
یهو دوزاریم افتاد. در حالی که نمیتونستم جلوی خندم رو بگیرم گفتم : مگه تو معروفی حالا؟!
یه نگاهی بهم کرد و گفت معروف میشم مگه نیلوفی جوون شک داری به من؟؟
گفتم نه. ولی هنوز که نشدی پانتی!
گفت بالاخره همه باید بفهمن که من یه مدل معروف تبلیغاتی ام. با خودم گفتم نمونه کار بذارم!
گفتم مثل اینکه بی ربط هم نمیگی!
گفت آهااان نیلوفی جون من دارم سعی میکنم مفهوم کسب و کار رو بفهمم. واسه ی اون زحمت می کشم. به خودم میرسم و به حفظ وضعیت ظاهر یمم اهمیتت میدمم. خدا رو شکر زشت هم که نیستم! فکر میکنم به این کار علاقه دارم پس میتونم یه مدل تبلیغاتی بشم.
گفتم اره میتونی. به شرطی که رمز و راز این کار رو یاد بگیری. هر کاری تو این دنیا سختی های خودش رو داره.
گفت آهاان نیلوفی جون. منظورتو فهمیدمم.
گفت خب. حالا وایسا یه عکس قشنگ ازت بگیرم تا یواش یواش برای این کارم آماده بشی. ضمن اینکه یه نکته جالب واست بگم.
گفت : بفرما بفرما نیلوفی جوون.
گفتم این یکی از کارهای مشاور هست. که به عنوان یه راه حل تبلیغاتی میتونه به یه سازمان ارائه کنه. دیر و زودش سمه. ولی به وقتش کولاک میکنه.
گفت آفرین نیلوووفی جون با یه تیر دو تا نشون زدی. هم بحث مشاوره رو ادامه دادی و هم راجع به مادلینگ منو تشویق کردی.
گفتم فیگور بگیر دختر جان.
اینم نتیجه ی فیگورشه!😍