پانتی از سرزمین اونورا نشست روی صندلی و گفت : نیلوفی جون تعجب نکن. موجودات سیاره ی ما بنیان گذار عروسک ها و کارتون های شما هستن. گفتم یعنی چی؟
گفت یعنی وقتی روی زمین شما هزاران سال پیش برای اولین بار عروسک ساخته شد، بعد با پیشرفت علم شروع به ساخت کارتون و شخصیت های کارتونی کردین و کاراکترهای مختلف ساختین، طراحان این صنعت به وسیله ی تله پاتی با مشاورین سیاره ی ما ارتباط برقرار کردن و این همه ایده به ذهنشون رسیده. بعدشم ساختنشون.
❌گفتم: عجب! بعد چی؟
❌گفت بعداز اینکه عمر این موجودات روی زمین تموم شد، اونا رو انتقال میدن به سیاره ایکس و بقیه ی زندگیشون رو اونجا سپری می کنن.
❌گفتم خب پس اگه اینجوریه، شما با دایناسورا و شیرا و زرافه ها و رباتا همه با هم قاطی پاتی زندگی می کنین!
خندید و گفت: مگه شما قاطی پاتی زندگی نمی کنین؟!
ما زندگیمون شبیه شماست! فقط یه فرق داریم.
❌گفتم چه فرقی؟
❌گفت فرق ما اینه که ما چون از زندگی و کسب و کار شما الگو برداری می کنیم و مشکلات شما رو دیدیم، با احتیاط تر و عقب تر از شما حرکت می کنیم. تا با آشنایی با راه حل های شما موفق تر کار کنیم!
❌گفتم چه هوشمندانه!
❌گفت آهاا. مرسی نیلوفی جون. ☺️
❌گفتم خب ادامه بده!
❌گفت ما توی سیاره اونورا داریم به عصر دیجیتال ورود میکنیم!نیاز داریم خوب اون رو بشناسیم. و با دقت عمل کنیم.
اما اصرار اهالی دورترها برای هر چه زوتر وارد شدن به این شرایط، بزرگترهای ایکس رو به این فکر انداخت که به جاهای مختلف کره ی زمین نماینده هایی رو بفرستن که ضمن آشنایی و یادگیری این موضوع و انتقال تجربیات، در حوزه ی کار و کسب هم راه های جدید و درست رو به ما نشون بده.
❌گفتم این طور که میگی، شما تو کسب و کار باید خیلی قدیمی باشین!
.
❌گفت : آهاااولی موضوع اینه که ما هم در حال گذر از این زمان هستیم. فرهنگ، نوع مشاغل و توسعه و پایداری اونا نیاز به بازبینی داره. ضمن اینکه بهت گفتم نیلوفی جون. ما از سرزمین شما عقب تر هستیم.
❌گفت خیلی سادس. تله پاتی تو گشتن با تو برقرار شد! نیلوفی جون که بسیار علاقه مند به کاراکترها و عروسک ها هست و با حیوونا هم مهربونه. تو بچه گیش همیشه باهاشون حرف میزده. قابلیت اینو داره که باهاش ارتباط بگیریم.
وقتی متوجه شدیم کسب و کارتم دقیقا همونه که ما میخواییم، قرار شد که من بیام پیش تو. تو پنتازوم مشغول آموزش راه اندازی کسب و کار و توسعه اون بشم.
خندیدم و گفتم از کجا میدونستی قبول میکنم؟
❌گفت نیلوفی جون گفتم که تله پاتی خیلی خیلی قوی بود.
بزرگای “اونورا” میدونستن به ما کمک میکنی. اونا خیلی با تجربه ن.
❌گفتم باشه پانتی . پس تو از امروز با منی.
❌گفت اهااا. نیلوفی جون. البته کافیه نیپا رو بگی تا منو بغیر از تو کسی نبینه.
❌گفتم باشه. میخوای از کی شروع کنیم؟
❌گفت از همین الان
❌گفتم خوبه و این شروع ماجراهای پانتی و آموزشش تو پنتازوم بود…